بچه ها قبل از اینکه حامله بشم دعوامون سر بچه بود میگفت بی عرضه نتونستی یه مورچه بزایی بدبخت ننت نمیبره دکتر حامله بشی نازا همه چیز شنیدم ازش به لطف خدا بعد سه ساا باردار شدم الان پنج ماهمه از وقتی فهمیده باردارم به هر طریقی اذیت میکنه روزی که فهمید خدای بزرگ یه دختزخانوم جیگر بهمون داده ناراحت ناراحت بود منم کنارش نشستم سر به سرش گذاشتم شب از مهمونی تعیبن جنسیت برگشتیم خونه دعوامون شد گفتم براچی ناراحت شدی این حرفا گفتم ناراحتی بچه دختره عصبانی شد کتکم زد خیلی وقت بود اصلا دست بهم نزذه بود یکسال میشد بعد رفت خونه مادرش فردا برگشت دعوا له پا کرد ننشو انداخت به جون من زنگ زد به ننه بابام بیاید ببینید شام و ناهارنمیپزه خونه تمیز نمیکنه حالا خودش از عید تا حالا داره یه خونه رنگ میزنه هنوز قلم و رنگ وسط خونه است ادامت شو میگم
بعد بابام اینا برداشتن بردن خونشون یک هفته اونجا بودم شوهذم اومد دنبالم گفت برات زندگی میسازم کیف کنی خانوممی دوست دارم اومدم خونه دستشو زد بهم خیالش راحت شد تخلیه شد باز دعوا سر اینکه مامان تو یارانه مو خورده تاره یارانمو جدا کردیم از خانوادم اینم میگه باید دو سال یارانه ای که خونه من بودی رو بده مامانت بعدش باز دعوامون شد تا به الان هنوز دعوا داریم نه چیزی برای خونه میخره مامانش یادش داده نخر از بس خریدی پررو شده میگ میرم سیب زمینی دونه ای میخرم گفتم برو بخر گفت فرشمو جمع میکنم تو ننت فرش نداده برای من گفتم باشه امروز میخاستم برم دکتر بدون ننش نمیذاره زنگ زد ننش گفت نمیخاد بره نذاشت برم یک هفته اس بهش میگم اینو دلم میخاد مرد خسیسی نبود به هیج عنوان همیسه بهترین چیزا رو برام فراهم میکنه خدا ازش نگذره الان دارم با گریه میگم همش زیر سر ننشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.