ما دوهفته مسافرت بودیم عید نوروز
پدر شوهرم تقریبا هرسال عیدی میداد به هممون
امسال ک نبودم وقتی برگشتم مادرش اورد داد بهم
پاکت منو ک داد موند یه دونه دیگه پاکت عیدی ک خودش گفت ماله فلانیه یعنی جاریم
من باخودم گفتم جاریم عید وسیزده بدرم نیومده پس
حالا امروز رفتیم باغمون اونجا من اولین بار بعدازاومدنم هم جاریمو هم پدرشوهرمو دیدم
قبل از اینکه برم توخونه رفتم ته باغ و باپدرشوهرم روبوسی کردمو تبریک سال نو و این حرفا.
بعد برگشتم اومدم تو خونه دیدم جاریم و برادرشوهرم نشستن سلام و روبوسی و اینا...ولی متوجه شدم خیییییلی سرحال نیستن
بعدش پدر شوهرم اومد تو خونه جاریم اونجا رفت دست داد و تبریک سال نو گفت بهش...کمن فهمیدم تازه همو دیدن ...ولی نپرسیدم چرا عیددیدنی نرفته که خود جاریم گفت بعدش ، اه حالمو بد میکنن اینا ، ببین شب عید نکردن زنگ بزنن دعوت کنن سیزده بدر هم نکردن عیدفطرم زنگ نزدن بیچاره ها انگار ما گشنه دعوتیشونیم باحالت عصبی گفتش اصلا طرفشون دوس ندارم بیام و خلاصه حرفاش ته نداشت..هی گفت بیشعورن دعوت نکردن ...حالا سوال من اینجاست آیا من به نظر اون من رفتم طرفشون خودشیرینی کردم ک بامنم چشم ابرو میومد؟یا من سادم منتظر دعوت و زنگ نمیشم مناسبتا شده زنگ هم بزنم میزنم و منتظرنمیشم ؟من حس کردم اون زرنگه من ساده