پریشب خیلی ناراحت شدم هرچی باشه من از اون کوچیکترم باردارم خیلی حساسم دل نازکم
از سرکار اومد خواستم خوشحالش کنم کلی اون روز فکر کردم چکار کنم خوشحال شه تاپیک زدم از بچها پرسیدم کادو واسه مرد چی خوبه، قرمه سبزی درست کردم گل گرفته بودم براش ولی انگار نه انگار خیلی عصبی بود 😭مخصوصا از 5 صبح تا شب شیفت بیمارستان بود چشماش قرمز شده بودن چون هیچی نخوابیده بود( تاپیکای قبل دلیلشو گفتم) ی دوش گرفت گفتم بیا شام قرمه سبزی درست کردم گفت سر دردم بعد رفت اتاق
منم گریه کردم رفتم پیشش گفتم من بخاطر تو امشب قرمه سبزی درست کردم رفتم گل گرفتم برات ک خوشحالت کنم بعد دیدم داره نگام میکنه هم گریم گرفته بود 😭 هم خجالت کشیدم
قرمه سبزی گلی که گرفته بودم اصلا اهمیت نداد
با اینکه باردار بودم چند ساعت سرپا براش غذا درست کرده بودم اینقدری عصبی بود از دستم که فقط اونشب باهام......
با اینکه من معذرت خواهی ازش خواستم 😭 چرا مردا بی احساسن اینقدر
وقتی ام فرداش رفته بود سرکار من خواب بودم وقتی بیدار شدم دیدم فقط گله رو گذاشته بود تو آب 💔 همینقدر بی ارزش...
الان که چند روزی میگذره هیچ کدوم به روی خودمون نمیاریم ولی من همش فکر میکنم، فکر میکنم نکنه دوستم نداره، نکنه همسر خوبی نیستم ، با اینکه من معذرت خواهی کلی ازش کردم
چطور اون هرچی میشه من با یه معذرت خواهی میبخشم حالا اون چنین رفتاری کرد....