تو دلم با خودم فکر کردم
خدایا من نمی تونم گناه نکنم
دوست ندارم کسی رو ازار بدم و لی قطعا تو طول زندگیم به جاهای میشه که کسی رو اذیت کنم
به این فکر کردم که وقتی اومدم پیش خدا دستم خالیع ولی پر از گناه
از طرفی بدن ضعیفی دارم تحمل اتیش جهنم و عذابم ندارم اخه من که قدر یه گناهی نمی تونم تحمل کنم و سریع انجام میدم از من چه توقعی میره که اتش جهنم تحمل کنم
برام فرصت انجام کار خوب پیش بیار تا گناهام خنثی بشه
و جلوی من ادمای مهربون قرار بده که اگر بدی،در حقشون کردم منو ببخشن
همه این کمک،ها رو بکن تا تو قیامت عذاب نکشم که من تحمل ندارم
جالبه از اون روز مدام برام فرصت انجام کار خوب پیش میاد فرصتی پیش میاد که به بقیه کمک کنم
جالبه تر اینکت من فقط به این موضوع فکر کردم حتی به زبونم نیاوردم که خدا همچبن کاری یرام بکن
البته این حرفام خیلی دلی بود واسه همین خدا پسندید شاید هم از امیدوارم خوشش اومد
حالامن خندم میگیره
از کسایی که میگن فلان دعا رو باید 100بار بخونی تا جواب بگیری اگر جواب نگرفتی احتمالا به اندازه صد بار نخوندی
اخه ادم عاقل
مگه به اندازست !
اینا قک میکنن یکی اون بالا نشسته میشماره اگر اتدازش100تا شد حاجتشون میده اگر کمتر صدتا یا بیشتر بود نههه
حالامن تو ذهنم فقط فکر کردم دستامو بالا نیاوردم
به زبونم تازه نیاوردم
تازه اگر به زبونم میاوردم کلماتم فارسی بود احتمالا از نظر این افراد قبول نبود چون باید عربی باشه
انگار خدا فقط عربی میفهمه تازه احتمالا همون کلمات عربی هم باید 100بار تکرار میشدن تا خدا قبول کنه
اینجوری قبول نبود