یه رمان بود که دختره پدرش میخواست بهش پست درازی کنه میزنه توسرش باباش فرار میکنه تو خیابون با یه زن و مرد اشنا میشه میبرنش پیش یه پسر بد اخلاق برای.... بعدش پسرع میفهمه که برا اون کار نیومده بهش، میگه برو ولی، دختره نمیره به عنوان خدمت کار میمونه تا وقتی مادر پسره میاد و از دختره میخواد نقش، نامزدشو بازی کنه