هر چی میگم حتی یه دلدرد کوچیک میگه حتما سرطانه چه مرزیه /: منو دوبار زور کرد ازمایش بدم انگار واقعا دوست داره من مریض باشم
بخدا قسم از شدت استرس حرفاش خون دماغ میشم جدیدا همش دست و پاهام میپره تو خواب
امروز گفتم صب فلان چیزو خوردم یکم معده درد دارم یه چیزایی گف از شدت استرس سکته زدم:)))
چیکار کنم؟
بخدا روحم خستس دیگه
از ازمایشای مزخرف خسته ام کاش مریض باشم خیالش راحت شه.
واقعا دلم گریه میخاد از شدت فشاراش
چیکار کنم یه روز بهم انگ مریضی نزنه؟؟