امروز اومد خونمون با زنش عید دیدنی هی دستشو مینداخت دور گردنم و میگفت وای گردنت قد دوتای دست منه!
با زنش میخندیدن!
بعد بازومو گرفت دور دستش باز یچیزی گفت و خندید
انشگتان باد کرده چای گرفتم جلوشون هی خندید ب دستام
و دید ناراحت شدم اخرش گفت خواهرمی این حرفا چیه ناراحت نشی ها ولی خیلی چاق شدی!
خیلی ناراحت شدم ب حدی ک الان سر نماز گریه کردم 😭