بگو تا عروسی نگیریم
بهتر همو نبینیم والا
نمیشه اون راحت باشه شما تو استرس
درکت میکنم چون منم بابام خیلی گیر میداد وقتی میرفتم پیش شوهرم
یک سال زهره مارم شد
احتمالا خودش و خونواده ش توی شرایط سخت مالی هستن، واسه همین از شروع زندگی مشترک میترسه، میترسه که کم بیاره
بهرحال باید باهم روراست و صادقانه حرف بزنین که چه مشکلاتی دارین
تو باید بگی که این وضعیت تحملش برات چقدر سخته و ازش بپرسی دقیقا چه مشکلاتی داره و بتونین یه راه حل و یه تاریخ مشخص برای شروع زندگیتون توافق کنین
نمیشه که تا جدی حرف بزنی دعوا کنه باهات ، اگر نری خونشون دعوا بشه
با دعوا که چیزی پیش نمیره
مثل آدمای بالغ باهم صحبت منطقی کنین و هرکدوم یکمی به خاطر همدیگه کنار بیاین و به وضعیت هم حق بدین
افرین شما فهمیدی
دقیقا از همینم خیلی میترسه همش میگه باید ی شغل دوم پیدا کنم خیلی بدهی بالا اوردم زندگی خرج داره و فلان و بهمان.
با مهربونی و محبت بهش گفتم ولی هربار جوابش اینکه عجلت برا چیه اصلا درک نمیکنه شرایط منو
ببخشید ک اینو میگم ما رابطع کامل نداریم ولی رابطع داریم ب نظرت قطش کنم؟با اینکه حتما دعوای بدی میشه بعدش
من خیلی شرایطش رو درک کردم همیشه
سر خرید عقد سر طلا سر عروسی سر کوجیک ترین نیازها و خواسته هاش
انصافا اونم هنینطوره و مشکله خاص و حادی نداریم باهم.
جز همین یک مورد
یه خاطره همینه که نمیخام دلخوری و دعوا پیش بیاد بینمون
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز