مامانم دوتا النگو داشت دوماه پیش فروخت بهم داد چون پول لازم بودم و باردار
قرار بود اردیبهشت بدم بهش
ولی قرار بود به کسی نگه
برداشت به بابا و داداشم گفت
داداشم دیشب ساعت یک شب زنگ زد به شوهرم کلی فحاشی کرد
دیگه رکیک تر از این فحشها وجود نداشت😭
گفت فردا صبح میرید واسه مادرم همون قدر طلا میخرید
شوهرمم چون الان پول دستش نبود گفت فقط حلقه های ازدواجمون موندن بریم بفروشیم
مامانمم اومد النگو انتخاب کرد با چه آب و تابی
که فلان باشن و دوساعت توی خیابون دورمون داد تا النگو پیدا کرد
دید داریم حلقه هامونو میفروشیم فقط گفت شرمنده
طلا فروش دید من و شوهرم بغض کردیم وقتی طلاهارو دادیم گفت من میتونم واسه تون نگه دارم تا چند وقت دوباره بیاید ازم بخرید
اینو که گفت من و شوهرم اشکمون سرازیر شد و گفتیم نه
طلا فروش که مرد بود و غریبه دلش سوخت
کلی دعا کرد ان شالله بیاین پیش خودم بهترش رو بهتون میدم خودش هم گریه اش گرفت
مامانمم هیچی نگفت
۲۰ میلیون هم جمع کرده بودیم واسه زایمان
اونم دادیم تا النگوش رو خرید و الان باید برم بیمارستان دولتی چون حتی پول غذا هم ندارم
میخواستم یکم گردو و خرما بخرم واسه بعد زایمان اما
هیچی ته حسابمون نمونده
با ذوق النگوهارو کرد دستش
خداحافظی کردم و گفتم دیگه نه کاری باهاتون دارم نه کاری بهم داشته باشین چون هم خودش و بابام و داداشم میمیرن واسه پول
من دو هفته دیگه زایمانم هست جای اینکه بگن پول نمیخوای شب عیدی مجبورم کردن حلقه ازدواجم رو بفروشم😭
منم دیگه قطع ارتباط میکنم باهاشون