باردارم
استراحت مطلقم هستم
توخونه مجبورم پاشم کارکنم بالاخره شامی ناهاری درست کنم
اومدن خونه مامانم ازدیشب
خونه مادرشوهرمم چندتا کوچه بالاتراز خونه خودمه ،شوهرم نمیره اونجا شامو ناهار ،بااینکه خودمم به مادرش سپردم بهش زنگ بزنین بیاد ،مامانشم بهم زنگ زد عصرگف هروقت میگم بیا میگه نه میخام برم دنبال زنم😐
ازدیشب ۵۰۰بار زنگ زده بیام دنبالت هی میگم نه دیگه نمیتونم ۴طبقه بالا پایین کنم
باز یساعت بعد زنگ میزنه نظرت عوض نشد نمیخای بیام دنبالت😐😐😐
خودمم دلم میسوزه براش تنهایه بدش میاد
ولی چاره چیه نمیاد خونه مامانم میگه به محل کارم دوره
منم مامانم نمیمونه خونم وایسته چون برادرمو بابام هستن بیشتراز من لازمش دارن
الان زنگ زد تروخدا بگو بیام دیگه 😢گفتم بیاخب عزیزم ولی امشب من پله هارو نمیتونم برم پایین لکه هم دیدم ،بیابالا فردا صبح باهم بریم گفت نه دیگه خدافس
😞😞شوهرای شماهم وابستتونن
برم نمیدونم یا فعلا باشم
اخه هم خونه خودم پاشدم یکم کارکردم به لکه بینی افتادم .اینجا همش استراحتم حالم بهتره