من حدود یه سال و نیمی حامله نشدم و الان چهارماهه باردارم .و فهمیدم ک بچم دختره بخدا نمیخام ناشکری کنم ولی اصلا دست خودم نیست .من عاشق پسر بودم همش تو رویام پسر داشتم براش تو اینستا لباس سیو کرده بودم چند تا اسباب بازی پسرونه از قبل گرفته بودم چون خودم داداش ندارم و همیشع آرزوی داداش بزرگ داشتم خیلی دلم میخاست ک اولین بچم پسر باشه و از وقتی فهمیدم بچم دختره یجوریم خدا منو ببخشه ولی هیچ حسی بهش ندارم😔😔میدونم ناشکریه از خدا میخام ببخشدم و مهرشو ب دلم بندازه
کیا این حسو با فهمیدن جنسیت بچشون داشتن چکار کردن😭
بالاخره یه روز صب ب جای این ساعت زنگدار لعنتی تو با بوسه ات بیدارم میکنی. 😥😥😥
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
توروخدا نگو اینجوری من دست خودم نیست این حسی ک دارم
انشالله سالم بدنیا بیاد فقط ناراحت شدم که وقتی فهمیدی دختره ناراحت شدی انگار دختر چیزیه ک اگه بچه اول باشه کفره ب خدا من برادر بزرگتر دارم راضی نیستم بهتر بچه اول دختره دیگه برادر بزرگتر نمیگه اینو بکن حق نداری اونو بکنی و ازاده این کارت ناشکریه عزیزم من پسر خاله هام سه پسرن دختر ندارن انگار جهنمه خونشون ناشکریه ب نعمت خدا ناشکری کنی خدا ازت میگیرتش دیدم ک میگم
میدونی من داییم وقتی فهمید زنش حاملس هی دنبال اسم پسربود وقتی فهمید دختره دنیا رو سرش خراب شد خب چون ناشکری کرده بود خدا بش بچه دیگه ای نداد در حالی ک داییم و زنش ۳۵سالشونه جونن ولی دکتر گفته بود دیگه بچه دار نمیشین داییم ب دختر راضی نبود واسه هنین خدا یکی دیگه بهشون نداد واسه همین میگم ناشکری نکن
اگه داری اینو میخونی؛ میخوام بهت بگم که هیچوقت نباید امیدت و از دست بدی، توی لحظه ای که فکر میکنی به تهش رسیدی و دیگه نمیتونی ادامه بدی خدا برات یه معجزه میفرسته🌱 پس لطفا ادامه بده... چون تو قطعا میتونی به خواسته هات برسی به قول الهه ی قمشه ای: «آرزو دلیلِ بر استعداده؛ اگه استعدادشو نداشتی یا قرار بود بهش نرسی خدا هیچوقت تو سرت نمیداختش🦋»اینو یاد بگیر که تو با توهین نمیتونی اعتقاد کسی رو عوض کنی پس احترام خودت رو نگه دار😇 #جذابای سایت💃🏻✨🍻
بالاخره بعد از هففففت سالی که راحت هم نگذشت من و عشقم بطور رسمی مال همدیگه شدیم و اِسممون رفت توی شناسنامه ی همدیگه(: هفت سالی که سرشار از عشق و صبر بود🫂 ۳ سال اول رو من برای بهتر شدن موقعیت و شرایطش صبر کردم و ۴ سال اخر رو اون، تا رضایت پدرم رو بگیره(: وقتی ثمره ی این هفت سال عشق و صبر رو به شکل یه حلقه ی خوشگل💍 هرروز میکنی توی انگشتت حس خیلی قشنگیه🥰 این حس قشنگ رو برای تمام عاشقان ارزو میکنم💞 من درکتون میکنم که گاهی چقدر سخت میشه🫂