سلام
4 روزه زایمان کردم، بارداری نسبتا بی دردسری داشتم ولی ب خاطر ویاری که ب همسرم داشتم دو ماه پیش هم نخوابیدیم ، بعد از اون دیگه نیومد ، چند بار باهاش حرف زدم ولی گفت ب خاطر بچه نیاد بهتره ...
سعی کردم بپذیرم اما گهگاهی این مسئله آزارم میداد ، تا اینکه زایمان کردم ، سزارین کردم ، دوس نداشتم کسی ب خاطر من ب زحمت بیفته و خودم بعد از یک روز یا وجوددرد پاشدم ... همسرم کمک میکرد اما جز همون ی باری که موقع ترخیص بوسیدم دیگه نبوسیدم ...
پسرم رو دوس دارم و از جونم براش میگذرم ... اما حالم خوب نیست ، بغض دارم و دلم برای خانواده ام میسوزه ... برای خواهرهام ، پدرم ، مادرم و ...
همیشه این حس رو داشتم ولی الان خیلی بدتر شدم ...