تا پنج سالگی پرستار مطمئن داشت دوربین هم داشتم تو خونه که با گوشی خونمو میدیدم. بعدش مدرسه غیرانتفاعی که تا دو و نیم اونجاست. نترس کم کم دستت میاد منم اوایل خیلی استرس داشتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من شاغلم دوتا پسر دارم. کلاس ششم و چهار ساله هرروز ساعت 6 پسرمو بیدار میکنم و صبحانه میدم.میفرستم با سرویس مدرسه شروع میکنم ناز میکشم تا دومی بیدار بشه دستشویی بره و... اونم کیفشو آماده میکنم میبرم مهد. خودم رانندگی میکنم. بعدش میرم سرکار تا ساعت 2 بزرگه خودش میره خونه. کوچیکه هم که خودم از مهد تحویل میگیرم. مشکل اصلی مریضی های مهد هستش. البته من خودم دیدم خانم های خانه دار اطرافم بچه هاشون بیشتر از من مریض میشن.
زندگی تاس خوب آوردن نیست. تاس بد را خوب بازی کردن است
خواهرم معلم بود بچشو می گذاشت مهد..می گفت یه رو رفتم بیارمش پی پی کرده نشستنش همون طوری خشک شده بود به پای بچه..ناهارشم ندادن..تا ساعت پنج عصر که اونجا بوده...
اگه می تونی پرستار بگیر...تا سه سالگیش که اصلا مهد نگذار