نمیخواستم چیزی بنویسم و قضاوت کنم چون من فقط یه قسمت کوچک از ماجرا رو از زبون شما شنیدم
ولی تو شرایط تقریبا مشابه بودم پس بذار یه چیزی بهت بگم
حق با توئه؟ بله کاملا حق داری، چند سال از خوشی هات زدی تا این خونه بشه خونه ای که دوست دارید
کارت درسته؟ ابدا ، چند سال که بگذره میشینی به این روزها و کارها نگاه میکنی و میگی چرا الکی خودمو اذیت کردم؟ چرا روزهای خوبمو بخاطر حرف یه آدم نفهم خراب کردم؟؟؟
بعد میبینی اونی که روزهای خوبش رو باخته تو بودی نه اون
تو حرص میخوری و اون حتی اگه در ظاهر ناراحت باشه ولی در باطن داره بهت میخنده
تنها کاری که باید بکنی اینه که بری خونه رو به نامت بزنی ، با شوهرت بری بیرون شام بخوری و با همسرت برید قدم بزنید و بخاطر اینکه پشتت بوده ازش تشکر کنی
اون موقع میبینی که چقدر دلت آروم میشه
یه خاطره خوشگل هم میمونه برات از روزی که خونه رو به نامت کرده (حتی یک دونگ)