2777
2789

شما ها رو نمیدونم ولی من دوران مدرسه خیلی مظلوم و آروم بودم الانم همینطورم اصلا هیچ شیطنتی و اتیشی نمی سوزوندم ولی بر خلاف من دوستام خیلی شر و شیطون بودن و‌‌‌‌.....

من اون شر و شیطونه بودم 😬

اینجا چکار میکنم من🔫🐴تاپیکها و پستها رو با دقت نمیخونم ببخشید🔫🐴 به نی نی یار میگم چرا ترکوندینم میگه واسه گذاشتن ایموجی خنده   (ر.ک به تنها تاپیکم صفحه ۳  )  شما تو تاپیکای انفجاری صدام کنید من قول میدم با گریه بیام پیتیکوووححححههههه😍😍😍🐎🐎🐎 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



اوووه من اینقدر شیطون بودم

خونه ی ما دورِ دوره ، پشت کوه‌های صبوره پشت دَشتای طلایی پشت صحراهای خالی خونه ی ماست اونورِ آب  اونورِ موجهای بی تاب پشت جنگلای سروه توی رویاست،توی یه خواب،پشت اقیانوسِ آبی پشت باغای گلابی اونور باغای انگور پشت کندوهای زنبور خونه ما پشت ابرهاست اونور دلتنگیِ ماست تهِ جاده های خیسه پشت بارون پشت دریاست💖💖💖💖💖💖💖بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک و ناز و آرومه حتی الان از پشت این دیوار که ساختن تا دوستت نداشته باشم اَتل و متل بهار بیرونه مرغابی تو باغش میخونه باغ من سرده همه ی گلاش پژمرده دونه دونه بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه دلم تنگه پرتقال من گلپر سبزه قلب زار من منو ببخش از برای تو هرچی که بخوای میارم اَتل و متل نازنین دل زندگی خوب و مهربونه عطر و بوش همین غم و شادیه کوچیک و بزرگمونه.💖

دوران دبستان و راهنمایی اینا کم حرف و مظلوم بودم، ولی امان از الان😂😂😂

کِنجِه سیستو❤️⁩نخستين قيامي كه پس از حادثه عاشورا براي خون‌خواهي امام حسين(ع) به وقوع پيوست، قيام مردم سيستان بر ضد حاكمان اموی بود؛ سیستانیان پیشتازتر از مختار ثقفی_خاکِ پو مردم سیستو، سرمَه عه چَش مه!

منم ظاهرا خیلی اروم مرتب منظم و درسخون بودم ولی گاهی یه کارایی میکردم ... روزایی که زنگ اخر بیکاری داشتیم بیشتر بچه ها میموندن مدرسه دور هم بگو بخند میکردن من سرویس داشتم میرفتم خونه بعد این که یه چیزی میخوردم  به هوای مثلا درس خوندن میرفتم تو اتاق تیپ پسرونه میزدم دزدکی  از پنجره میرفتم بیرون سوار موتور داییم می شدم میرفتم جلو مدرسه مون دنبال دوستم میکردم براش نت مینداختم فرداش دوستم با آب و تاب میومد برام تعریف میکرد پسره انقدر خوشگل و خوشتیپه عاشقمه وووو...

سال نهم یه‌بار موقت اخراج شدم البته خیلی کوتاه بود یکی دو روز بود ولی کل مدرسه متوجه شدن ما یه کاری کردیم چون کل مدرسه رو انداختن بیرون سالن تو حیاط فقط ما تو سالن بودیم تا مامانمون بیاد سر دوس‌پسر یکی از بچه‌ها بود که من شده بودم نخود آش خودمو قاطی ماجرا کرده بودم😐

دبیرستان دوره اول چندباری گوشی بردم دوره دوم زیاد گوشی بردم

دوره اول هم تو کلاسموم سیستم داشتیم فلش میبردیم آهنگ و اینا میذاشتیم سریال جدید درحال پخش بود فلش میبردیم واسه هم سریال میریختیم من که هیچوقت نمیگرفتم همیشه بچه‌ها واسم میگرفتن😅

و ...

خلاصه یه چندباری پام به دفتر باز شد

اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر می‌کنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی می‌کنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم

دوستم عاشق هم شون با پسره پسره رف سربازی داش لیسانس حقوق میگرف خانواده دختره قبول نکردن پسره از اولم فقط یه بار دختررو دیده بود  قصد نیت بدی نداش یا قصد  دست درازی نداش اما خانواده دختره قبول نکردن اون اموزشی بودنی دختره نامزد کرد چن سری زنگ زد گف بهم بزن شده خانوودم ولم کنن عیب نداره اما پشتتم دختره ترزید بعدشم پسره رف زن گرف هردو رفتن سر زندگیشون تما بازم چن سری پسره به دختره زنگ زد که باز عاشقشه حاضره زندگیشو ول کنه اما دوستم قبول نکرد پسرهوهم دیگه درس نخوند ولی موفقه تو زندگیش به حرحال غمگین شد برا هردوشون 

میشه برا سلامتی نی نی کوچولوم صلوات بفرسین🙏💗

من محجوب و سر به زیر بودم . شوهرم مدام میومد تو راه مدرسه . منتظر یه عکس العملی از طرف من بود که خانواده اش بفرسته برای خواستگاری.

ولی من بهش توجهی نمی کردم و پشت درختها پنهان میشدم .

یک روز موقع برگشتن از مدرسه با دوستم بودم یه چی گفت یادم نیست من لبخند زدم .اونموقعه سرم پایین بود همزمان با لبخندم سرم بالا اوردم با همسرم چشم تو چشم شدیم . اونم یکم دورتر ایستاد و خنده رو لب بهم خیره شد. عصر خانواده ا ش اومدند خواستگاری.

بعد اینهمه سال هنوز هم نظرش اینه من برای اون لبخند زدم .😤

سال دوازدهمم که پارسال بود سر زنگ زبان من داشتم منچ آنلاین بازی میکردم😐😂

بعضی وقتا زنگ مدیریت دبیر نداشتیم بچه‌ها آهنگ میذاشتن میرقصیدیم یه بار هم تو اردو پارک جنگلی شهرمون رقصیدیم


اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر می‌کنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی می‌کنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم

سال دوازدهم کلاس ما دوتا پنجره داشت رو به بیرون به کوچه بغلی مدرسه

وای چقدر بقیه رو نگاه کردیم مخصوصا پسرا رو😂

یه بارهم کلاسمون ساکت بود وسط در نگو یکی تو کوچه اومده داره در همسایه رو میزنه به لهجه خودش گفت خاله فاطمههه

کل صداش تو کلاس ما پیچید😂

اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر می‌کنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی می‌کنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم

ما یه مدیرپایه هم داشتیم سال دوازهم

برنامه و جشنواره‌ای چیزی تو مدرسه بود گاها تو باند بزرگ مدرسه آهنگ میذاشت همه میریختن وسط میرقصیدن آهنگ محلی شهر خودمون هم میومد که دیگه نگم برات

اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر می‌کنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی می‌کنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم

بعضی وقتا هم با معلما کمی درگیر شدم ولی به خیر گذشته😬

اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر می‌کنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی می‌کنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم
2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

شغل اسنپ

تارl | 4 دقیقه پیش
2791
2779
2792