سلام دخترا صبحتون بخیر انشالله روز خوبی داشته باشید
بچه هامن دیروز بعد ظهر خونه رو حسابی برق انداختم
آبجیم زنگ زد گفت چ بگی چ نگی ما میایم🤣🤣🤣
گفتم باشه حالا بیاید برا شام
بعدظهر رفتم چنتا بادکنک بخرم انقد اعصابم خورد شد
سه تا منطقه تو تهران رفتم برا این بادکنک ها نبود ک نبود
گفتم از این رنگ نود ها بگیرم
دیکه مجبوری چنتا براش آوردم
خوب بود خداروشکر
پسرم ب حدی بهش خوش گذشت چون بابام و مامانم و آبجیم بودن خیلی دیگه بهش خوش گذشت آخه عاشق خانواده ای منه
نو خانواده ای شوهر 😁😁😁
البته از اونا دوریم توی این دو سال سه بار دیده اونارو
ولی عمه اش رو ک تهرانه خیلی دوس داره همیشه گوشی رو میاره میگه زنگ بزن عمه ❤️❤️❤️