ما امروز یه دعوای حسابی کردیم
کار به جاهای باریک کشیده شد
واقعا کم آوردم نمیدونم چیکار کنم
همش میگه خسته ام استراحت کنم
از ساعت ۲ تا ۴ کارتن نگاه کرد بعدشم یک کلمه مینوشت یه تخمه میخورد هی میگفت تشنمه آب میخورد میرفت دستشویی دو خط نوشت گفت خسته ام برم استراحت کنم دیگه صبرم سر اومد داد و بیداد کردم آخرشم تا ۸ شب کارامون طول کشید بازم من کامل از نتیجه راضی نبودم از دیروز بامداد را میگم بازم نمیتونه بخونه و بنویستش