پدربزرگم سومین شب بعد عروسیشون ب مادربزرگم گفته بود فک نکنی تومادرممیشیا،مادرمعزیزمه اونم بیشتر دوسشدارم
مادربزرگم جوابی پیدا نکرده بوده دلش شکسته بود
چن ماه بعد یه حرفی شده بود مادربزرگم گفته بود تو پسربابام،برادرمنیستی ک،پسر غریبه ای…(عاشق پدربزرگمبود هستا)
پدربزرگم حرف خودش توسومین شب عروسیشو یادش رفته بود اما تا چنروز قبل مرگش هممیگف من برادرش نیستمک اونا رو دوس داش و….
الان بهمن ماه میشه ۵ سال که فوت شده…۹۸نحسمشخص شد سرطان داره و دقیقا طبق گفته دکتر فقط۶ ماه دووم اورد
دلتنگشیم شدددددددییییییییید
مادربزرگمبعد اون در حقیقت فقط نفسمیکشهزندگینکرده….
من همشمیگم درسته مادره و یدونس
ولی زن میمونه
چرا؟
مادر چند سال بزرگت میکنه بعد ازدواج میکنی
اون زن باهات شریکه،توغمات،سختیاش،فقر…مریضی
مادر میمیره
تهش زن نگهت میداره..الان میبینیمدیگه..چه مرد چ زن،کدومشون مادراشون مونده؟
مرد مریض بشه زنبالاسرش میمونهو غذاشومیده و …
متقابلا زن مریض بشهمردمیمونه
کاش مادرا اونقد تو مغز پسراشون نخوننن ک من مادرم زحمتتو کشیدم من میمونمبرات و مادر پیدا نمیشه!!
چطوره مادرشوهر خودشونمادرنبوده و شوهرشون کنار خودشونه
اما پسرشونمبچسبه ب اینا