به مرور و رفتار درست به شوهرش بفهمونه
ببین مادر شوهر من تا چشمش به پسراش میوفتاد الخصوص شوهر من مریض میشد آه و ناله گریه منم خندم میگرفت این تا دو دقیقه پیش سالم بودا
بعداً که دقت به رابطه اش با شوهرش کردم دیدم طفلکی هیچ محبتی از شوهرش ندیده بالاخره مادر شوهرمم زنه اونم مثل من تشنه محبت از سمت مرد خب ناخودآگاه یا آگاهانه میخواست دریافتش کنه
من نمیومدم خودمو با مادرش مقایسه کنم الان شوهرمم بیاد بگه من یا مامانت میگم مامانم (هر دوشون عشقم هستن )
چیکار کردم اومدم اون محبت رو به مادرش دادم ولی نه به نحوی که خودش میخواست ،،،گاهی با درک موضوع مشکلات حل میشه نیاز به دعوا نیست