تا حالا چیزی سپردین ب خدا نتیجه بگیرین

منکه شد

بگو خدایا هرچی صلاحمه همون رو برام درست کن

وقتی ده روز بیشتر نبود که زایمان کرده بودم خواهر شوهرم یه تهمتی به من ومادرم زد شوهرم نمیدونم چی گفت منم جوابشو دادم در رابطه با خواهرش بود گرفت کتکم زد خیلی محکم منو زد دریت سال بهد خواهرش سزارین شد وشکمش هفت مرتبه باز شد هی بردن اتاق عمل اون تهمت زد  شوهرم من رو زد ولی چوب خدا هم سال بعد درست زمانی که زایمان کرد خورد تو سرش

من به این باور رسیدم که جز خداوند یار و یاور و چاره ساز ندارم. از اعماق قلبم نه به ظاهر.

و با تمام سلولهای بدنم به خداوند گفتم که از این لحظه به بعد وکیل من و پدر من هست. و من روی حرف و تصمیم پدرم حرفی نمیزنم و به وکیلم اعتماد کامل دارم. و رها کردم . حقیقتاً رها کردم. درست مثل اینکه احساس کردم دختر بزرگترین و قدرتمندترین  پادشاهم . و مشکلم رو به پدرم گفتم و شک نداشتم پدرم هر تصمیمی بگیره به نفع و مصلحت منه. 

و الحمدلله. شهادت میدم که خداوند کاری در حقم کرد که حتی پدرم نمیتونست بکنه. معجزاتی در زندگیم پشت سر هم اومد که نه خودم و نه اطرافیانم نمیتونستیم باور کنیم. شهادت میدم که خداوند مهربان مطلق، قادر مطلق ، بهترین و قدرتمندترین وکیل و از پدر و مادر برای ما مهربانتره الحمدلله🙏♥️

من تجربشو دارم واقعا باید بسپاری بخودش اگه ذره ای شک باشه نمیشه...این یعنی ایمان...