بخدا این اینده مامان منه
ی امروز ک داداشم فقط خونه بود تا گفت شربت درست کن ب سختی براش درست کرد تا گفت این چ غذای سمیه سریع براش ی چی دیگه درست کرد تا خواست از سفره بلند شه با التماس گفت باید یکم ازین غذام بخوری وگرنه ناراحت میشم انگار جونش وصله اصن
اصن موندم واقعا
خودشم میگه داری الکی بزرگش میکنی ولی مطمئنم اونو بیشتر از هممون دوست داره
ادم که بالاخره هوس به غذای مامان میکنه حق باشماست
ولی پسر برای مادر یه طعم خاص داره.نمیدونم چون جنس مخالفن میکشونه چی
ماکه چیزی بگیم مامانم با خاک یکسانمون میکنه با اینکه خدا شاهده کمتر از گل نگفتیم بهش اما همین داداشم چه بی احترامیا که نکرده حتی دستشو هم بالابرده بهش چقدر مامانم خرجش کرده خونه ماشین همه چی آخرم اینطور
اینقدر پیش اومده از خونش گرسنه برگشتیم که شوهرم وقتی میاد دنبالم میکه بریم فلانجا غذا بخوریم یا فلان چیزو بخرم برات که خجالت میکشم میگم نه سیرم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز