توی عمر کمم تویه این دنیا با یه نفر آشنا شدم ،که همه چی بود ،میگفتم ف میگفت فرحزاد ،قد بلندش صدای خوبش ،موهای خوش حالتش ،اخلاق خوبش،ابروهای کمونش ،مرده قصه هام بودش دیگه :)
پا شده بود اومده بود تو زندگیم ،۳ سال باهم بودیم ۳ سال خوب و تکرار نشدنی ،بهش تکیه کردم ،اعتماد کردم،کنار هم شکست خوردیم و بردیم و به هدفامون رسیدیم ،شعارمون بود که حلش میکنیم .
اما دیگه حل نشد ،حتی دیگ ما نشدیم ،قصه ما تموم شدش ..
حالا من بار و بندیلمو ورداشتم که توش کیسه و زنبیل احساساتمه ،همه رو با حوصله جمع کردم ،خاطره هامو میگم ،میدونم که میچرخه دنیا ،میدونم که باید دنبال خود حمایتگر و مستقلم بگردم و تو این هفته پیداش میکنم