خانوما من ۷ ساله متاهلم و یه بچه ۲ ساله دارم.
همسرم از اول تو ابراز علاقه ضعیف بود دیدم بلد نیست خودم بهش محبت کردم که شاید از من یاد بگیره، خودش میگه بعد ازدواج با من اعتماد بنفسش بیشتر شده چون خودم احساس میکردم سعی کردم همیشه تعریفشو بکنم اما اون با من کاملا برعکس بود کاری کرد که اعتماد بنفسم خیلی کم بشه.. یکی از کارهام اینه که بهش با محبت نگاه میکنم اما دریغ از یه محبت! وقتی نگاهش میکنم حتی برنمیگرده سمت من طوری رفتار میکنه که یعنی نمیبینمت
بارها و بارها بهش مستقیم و غیر مستقیم فهموندم بهم توجه کن محبت کلامی داشته باش اما انگار نه انگار! بهش میگم خواهر شوهرات ببین چقد خوب جلو جمع خانومشون عزیزم صدا میکنن بهشون توجه میکنن توهم یکمی اینطوری باش اما همیشه تو جمع ازم فاصله میگیره و منو نگاه نمیکنه
احساس میکنم اعتماد بنفس کاذب گرفته اونم باعثش خودمم، از بس الکی پروبال دادم پررو شده چند روز پیش بهش گفتم من به تو و پسرم افتخار میکنم تو چی؟ برگشت پوزخند زد!!
بعدم بحث کم خونی و میگرن من شد برگشت گفت تورو به من انداختن این از مریضیت اونم از قیافه ت که وقتی از حموم میای ازت میترسم با خودم میگم منم اگه آرایش میکردم از این خوشگلتر میشدم
اینم بگم هردو یه رشته درس خوندیم و من با ۴ سال سابقه کاری از اون متخصص تر هستم، از لحاظ قیافه هم خوب مثل اکثر خانم ها از همسرم خیلی بهترم، خودم شاعلم و خرجی برام نمیکنه تازه من برای خونه و پسرمم خرج میکنم
این آقا تا من نرم سمتش تا سر صحبت وا نکنم نه میاد سمتم نه صحبت میکنه، به یاد ندارم بیاد یهویی بوسم کنه..گاهی اوقات اونقدر خسته میشم میگم ای کاش بزارم برم یه جایی گم و گور
بشم دیگه نبینمش
مامانم بچه مونو نگه میداره بیشتر از خود ما بهش اهمیت میده،هرازگاهی موقع برگشتن که میریم دنبال پسرم مامانمم میاد مثلا تا یه جایی ببریم آقا میره تو قیافه نه درست حال احوال میپرسه نه هیچی با بغ ماشین میرونه
تصمیم گرفتم بچه م بزرگ شد ازش جدا بشم.
متاسفانه اکثرا همین طورند انگار طاقچهبالا بذاری بیشتر قدرتو می دونند!شوهرت از اونور بوم افتاده!
منم همین مشکلو دارم تو جمع شوهرم یه ور دیگه میشینه یا با خانوادش که باشه کلا منو نمیلینه
بعد تا کار داره یاد من میفته
خسته شدم از بس بهش گفتم من زنم دلم محبت میخواد دلم میخواد نازمو بکشی یه روز خوبه فردا یادش میره
رو دادی بهش انقدر اعتماد بنفس کاذب دادی ک انگار..... کدوم..
وای شوهر من از واس توام بدتررررره
چند روز پیش تولد پسرم بود یه عکس با من نیومد بندازه منو پسرم وایسادم عکس انداختم بهش میگم من مث این شوهر مرده هام تو عکس همه شوهراشون بغل کردن عکس انداختن تو انگار ن انگار
مشکل من اینه تو خانوادشون محبت به زن عیب نیست یعنی خواهر شوهراش خیلی راحتن چه کلامی چه عملی اما همسر من با من تو جمع غریبه میشه
پدرو مادرشون از اون ادمهای سنتی نیستن که از راحت بودن زن و شوهر بدشون بیاد و حرف دربیارن دختر و داماداشون پیش اینا همو بغل میکنن
کاش منم مث تو شاغل بودم جدا میشدم
