شوهرم اصلا تو فکرش نیست بیاد دنبالم

مقابل زن باردار در مورد نظراتتون دوبار فکر کنید بعد ارسال کنید 

زن حامله خودش حساس و زودرنجه 

چه زودم ربط میدید به خیانت 

دوست داری بری خونتون یا نه؟؟ یک کلام اگه اره است جوابت به شوهرت بگو پاشو بیا دنبالم اگه نه که هیچی 

من مورد صحبتم شما نبودی ک جواب پس بدم شما نظر خودتو بده و برو

[QUOTE=309072141]عزیزم نه تنها من ،همه ی زنای باردار ناز دارن و مردا وظیفه‌شونه ناز بکشن مگه بچه فقد واسه منه که همه 

خوب عزیزم همین افکارو داری که بنده خدا میخواد یه چند روزی توی نبودت نفس راحت بکشه

هر چیزی اندازه ای داره زیادیش دلو میزنه

بگو من خودتو دلم میخواد وبرای حال روحیم مهمترازغذامه ب جای اینکع فکرهوردوخوراک ورسیدگی ب من باشی یادبگیر روحیم نیازبه شارژ داره 

شاید می‌ترسه بهت بگه برگردی بعداً خدایی نکرده یه چیزی بشه شما از چشم ایشون ببینی ایشونم می‌خواد که به خاطر خود تو بچه پیش مادرت یه مدت بمونی استراحت کنی 

اسی من بیست روز از شوهرم دور بودم تو این بیست روز دوسه بار زنگ زد می‌دونی چرا چون وقتی باهام حرف میزد بهم ریخته می‌شد از دلتنگی نمیتونس حرف بزنه حتی با بچه هامونم حرف نمیتونس بزنه می‌دونم اصلا خیانتی در کار نبوده شاید شوهر شما هم ازدلتنگی اینحوزیه

دقیقا عین من

تو رو خدا استراحت کن و استرسو بذار کنار من توجه نکردم خیلی خونریزی داشتم اخرم ناامید شدم.

از توالت فرنگی استفاده کن و تا مجبور نشدی حرکت نکن.سرسری نگیریا

بنظر من خوش بگذرون و این خوش بودن رو تو چشمش کن. دوستات رو مثلا مهمون کن خونه مامانت ، فیلم ببین ، اگر امکانش رو داری برو کافه نزدیک و همه رو استوری کن... هر وقت هم شوهرت زنگ زد با انرژی باهاش حرف بزن و بگو و بخند و اصلا نگو دلت تنگ شده.  قول میدم به چند روز نکشیده پیشته😁

بهش خیلی صریح و رک بگو خیلی دلتنگتم 

پنج شنبه و جمعه رو مرخصی بگیر حتما بیا پیش من روحیم عوض بشه.این روزها میگذره انشالله به سلامت

می فهممت دقیقا منم باردارم هماتوم داشتم ولی یه روزم خونه مامانم نرفتم فقط غذا می پختم بقیه کارا رو بیخیال بودم یا کارگر می اومد یا شوهرم یا مامانم انجام می داد منم خونه خودمون راحترم یکی اینکع دوست دارم لباس باز و ازاد بپوشم گرما خیلی خیلی اذیتم می کنه دوم اینکه توالت فرنگی خودم و فقط استفاده می کنم سوم اینکه رو تخت خودم می تونم بخوابم چهارم و صد البته مهم تر از همه دور بودن از شوهرم و دوست ندارم همین که کنارم باشه بهم ارامش می ده حتی اگه هیچ کاری نکنه من یمدت دلدرد خیلی شدید و حشتناک گرفتم حتی اون موقع هم پدرشوهرم برد دکتر گفت بیا بریم خونمون یا برو خونه مامانت قبول نکردم گفتم نمی تونم فقط خونه خودم و می خوام