دلم شکسته از خودم بدم میاد مامانم سنش رفته بالا انگار دیونه شده حرف هیچکسی وگوش نمیده به چیزی که پوچه امید داره در صورتی که زندگیشو ول کرده چسبیده به چیز پوچ، یک ماه خونه من بود انقدر راجبع موضوع پوچ حرف زد که من خسته شدم
چه موضوعی
دقیقا مث مامان منه😐
میشه بپرسم موضوع پوچ چیه؟
میفته از این اتفاق ها عزیزم سعی کن دیگه تکرارش نکنی تا عداب وجدان نگیری
مگه چی میگفت
الهی عزیزم حالتو میفهمم
آدم هر چی سنش میره بالا بچه میشه
انگار رفته رفته مغز کوچیک میشه
برو از دلش در بیار گلم تا عمر داری عذاب وجدان میکشی مامان من هم اینجوری شده بود نفرینم می‌کرد کارهایی می‌کرد اذیت میشدم از زندگی افتاده بودم دست خودش نبود داغون شدن بنده خدا ها
ولی الان میگم کاش زنده بود پارسال تنهام گذاشت
اینم همینه بهس گفتم من اتاقمو میخوام اساستو بده بچه های دیگت نگه دارند من دوسال تو آتاق خودمه میخوام تخت بزارم من وشوهرم زن وشوهریم خواهر برادر نیستیم تو هم تو اتاق دخترم باش وزندگی کن میگه نه کارم درست میشه من خونه دار میشم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز