منم یاد خودم افتادم
باید یه امپولی تزریق میکردم که قبلش دکتر ازمایش نوشت تا مطمعن باشه حامله نیستم
من تو اقدام بودم تقریبا یک سال و چندماه گذشته بود از عروسیم ....
چون از دوران دختری همیشه ماهانه دردناک داشتم خیلی از فامیل میگفتن من بچه دار نمیشم 😅😅😅
رفتم جواب ازمایش رو گرفتم تنها هم بودم
خانمه گفت مبارکه شیرینی منو بده گفتی چی مبارکه ..گفت خامله ایی مثبته
وای درجا چشام پر اشک شد گفتم واقعا ؟....
همونجور با چشای اشکی از راه پله اومدم پایین .یه خانم و اقا ازکنارم رد شدن پچ پچ کردن گفتن طفلک ببین چیشده گریه میکنه 😅😅😄😄
به ساعت نکشیده آبجیم به مامانم زنگ زد و گفت بعدش دیگه مادر شوهرم و..بقیه درست هفت هشت مونده بود به عید نوروز