من صبح بیدار شدم
دیدم بهترما
اما خواستم ظرفارو گل شوهر بندازم 😄
آقا بیدار شد پوکیده بود مریض بود 😐
هیچی دیگه از دیرتر ظهر ظرف بود تا الان تپه ای شستم
خونه رسماً ترکیده بود
خونه رو جارو زدم
دیگه گفتم لباسارو خودت پهن کن 😎
اومدیم خونه مامانم..مامانم گفته بود دلم واسه مهرسا تنگیده 😊♥️