یکی از دوستای من خرید
میگفت هر بار میرفتیم مثلا ریلکس کنیم و خلوت کنیم
یکی سر میرسید
یه بار خواهرم یه به بار برادرم
یه بار خواهر شوهر و برادرشوهر
خلاصه این بنده خدا پشیمون شد
نه اینکه از مهمون بدش بیاد
میگفت کاش همه با هم میومدن تموم میشد
میگفت هر هفته من باید مهمونداری میکردم
شاغلم بود
بعد نمیدونم یک سال شد یا دو سال فروختن
دوست دیگه ام رو پشیمون کرد
منم دوست دارم یه جایی رو داشته باشیم
ولی شنیدم میگن توی روستا غریبه باشی اذیت میشی
باید حتما یه اشناییتی باهات داشته باشن
من عاشق یه خونه نقلی هستم که دورش حیاط باشه
و کلی مرغ و خروس داشته باشم
سبزی های حیاط رو بچینم با تخم مرغهایی که خانم مرغه برامون گذاشته کوکو سبزی بپزم
وووی وسطش زرشک و گردو فراوون بزارم
ای خدا طعم بهشتی میشه
یا مثلا آبگوشت بپزم روی آتیش و با سبزی حیاط بخوریم
تنورم داشته باشم نون بپزم 😋😋😋
بادمجون کباب کنم میرزاقاسمی بپزم و توی ایوون بخوریم😋😋😋
چایی آتیشی درست کنم و کنار همسرم و بچه هام بخوریم💞💞