ببین تبسم
یه قرارداد کاری رو با یه کرد اهل صحنه بستم، یعنی رسماااا پدر منو دراورد
انقدرررر دروغ میگفت
عکس پروفایل خودشو زنشو نگاه میکردی سران مملکت
پیش خودم میگفتم چه ادمای خوبین… اولش خوب شروع کردن، اخرش به شکایت رسید
وای یاد دروغاش میفتم حرصم میگیره
انقدرررر مرگ بچه هاشو قسم میخورد که یعنی من پول ندارم،
حالا منم بدم میاد از قسم خوردن…. هی میگفتم اقای فلانی مگه جون بچه هات نون و پنیره که براحتی به مرگشون راضی میشی؟
نداری تسویه کن قرارداد رو فسخ کنیم خب
چرا انقدر مردم ازاری تو؟
همون قرارداد رو با یه ترک دارم ادامه میدم، چقدر اقاااا
انصافا مودب، پول داشته باشه بازی درنمیاره
بعد اینکه رقم رو خیلی بالاتر بست، گفت من جبران اذیت های اقای فلانی رو میکنم درصورتیکه اصلا وظیفه نداشت، خب این چیو میرسونه؟ مرام و معرفت یه ادم رو( تازه همدیگه رو هم ندیدیم، فقط تلفنی در ارتباطیم)
چنان اعتماد منو جلب کرد که من بی خیال فسخ قرارداد شدم
حالا من نه لهجه ترکی دارم بگم این با من بده اون یکی خوب
یه سری چیزا برای من بعد این همه عمری که دارم امتحان خودشونو پس دادن