خواهر من عروس ترک هاست عروس بزرگه هم نیستا
پر جمعیت هم هستن خواهر من جزو عروسای کوچیکه و عروس بزرگ همسن مادرمونه
ولی وقتی میخوان مراسمی بگیرن از خواهرم نظر میپرسن و نظرش رو انجام میدن
ببین همین باعث شده خواهر من براشون تا پای جون کار میکنه همیشه میگه این ارزش گذاشته باعث میشه منم خونشون رو خونه ی خودم بدونم
مادر همسرش زنده بود وقتی خواهرم طلاهاش رو فروخت گریه میکرد و پسرش رو دعوا کرده بود چرا طلای عروسم رو فروختی
وقتی خواهرم طلا خرید و رفت خونش بلند شد رقصید و اشک خوشحالی ریخت
خوب عروس دیگه چی میخواد جز همین عزت و احترام ها
اینکه بهش به چشم خوب نگاه کنی
من به چشم دیدم ترکان هرکاری میکنن تا زندگی پسرشون پایدار بمونه
پدر شوهر خواهرم نزدیک صد سالشه
یکبار یکی از عروسا رفته بود قهر اون موقع پدرشوهرشون نود سال رو داشت . پیرمرد رفته بود خونه ی پدر عروسش گفته بود بجای پسرم من غلط کردم ولی طلاق نگیر
عروسش میگفت همون باعث شد دیگه هیچوقت قهر نرم خجالت کشیدم ایشون اومد اینو گفت