میدونی نارین
پدر و مادر من متولد روستا هستن
خیلی چیزها خودشون ندیدن
اما مارو جاهایی فرستادن که همکلاسی هامون پدراشون استاد دانشگاه و پزشک و اینها بود
من خواهرام زمان شاه مدارس خاص میرفتن
سرویس داشتن
خواهرم ورودی دهه شصت پزشکی بهترین دانشگاه بود
پدرم سکته کرده بود
کنار خواهرم میشست خواهرم تا دانشگاه رانندگی کنه
همون زمان خیلی از دخترها درس نمیخوندن
من تعریف میکنم که تا حد توانمون چیزای خوب رو برداریم
اون روز یکی از بچه ها میگفت از خانوادش دلخوره که چرا تو مجردی به درس سوقش ندادن
حرف بزنیم بدون سو برداشت
خیلی چیزها دستمون میاد
هیچ کسی خوب مطلق نیست
از هر زندگی میشه یه چیزی یاد گرفت