مستقل حدود سال 75این اتفاق تو شهر ما هم لو رفت
مجبور شدن رفتن دوتا خانواده از اینجا
اونموقع مثل حریان برق گرفتگی بود این حرفا آدمو خشک میکرد
دخترا خیلی بحث جالبی بود
من هر موقع صحبتی پیش میاد درباره ازدواج، وقتی میگم دوست نداشتم ازدواج کنم ، اطرافیان همش سعی میکردن سرکوبم کنن
اصلا یجوری نظرات کوبنده میریختن رو سرم که دیگه واقعا احساس میکردم همه باید ازدواج کنند و من که همچین نظری دارم یه موجود عجیب الخلقه هستم
الان که نظر شما رو خوندم احساس آرامش دارم از اینکه هستن آدمایی که مثل من فکر میکنن و چیز ترسناک و عجیبی نیس
اتفاقا شوهر منم یکم بدبین شده به این رفت امدها ازبس که از دور بر چیزای عجیب شنیدیم .میگن مرد جماعت یا عاشق پول دوستش میشه یا عاشق ناموسش که رفت امد میکنه
البته حرف تایید شده.ای نیس اصلا بسط داده نمیشه
تعمیم نمیشه داد به همه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز