گفتم خب،،،،خواهر شوهرم اومده زنجان بعد گفت بریم باغ قلیون بکشیم دختر جاریمم پایه بود من اصلا نمی‌کشم. اما گفتم بریم شوهرم رفته بود تاکستان واسه کار ،،،،ما هم پاشدیم رفتیم این آخرش یهو داداش جاریم با زنش اومدن باغ ما رو دیدن بدبختی دختر جاریمم داشت قلیون میکشید ،،،داییش اومد خیلی عصبانی دختر جاریم و برداشت برد،،،،،،حالا داداش با شوهرم خیلی رفیق همکارم هستن رفت و آمدم داریم خیلیم خاله زنکه،،،،بعدخب باغ محیط خوبی نیست تنهایی بری ،،،،من گفتم با شوهرم بریم دختر جاریم گفت روم نمیشه جلو عمو قلیون بکشم
ببین خیلی دوسش دارما اما خدایی آدمی نیست بشینه من واسش بگم مثل صد سال پیش فکر می‌کنه ،،،یادمم نمیاد تا حالا همچین غلطی کرده باشم که حداقل واکنشش و حدس بزنم بعد بیچاره فشار خون داره فوری خون دماغ میشه خونش گردنم میفته،😁
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز