الان نزدیک یه ماهه که ندارمش. دستاش، پاهاش، آغوشش، بوسیدن گردنش همش برام حسرت شده، ۴ روز مونده تا یه ماه بشه که اون روز نحس تصادف پسرمو برای همیشه ازم جدا کرد، اونم یه هفته مونده به تولد یک سالگیش، فک کنین مدل تزیین خونه رو هم تو ذهنم درست کرده بودم، همه میگن چشمش زدن از بس خوشگل و پر مو و باهوش بود چی بگم نمیدونم هیچوقت فکر نمیکردم حسرت بغل کردنش و بزرگ کردنش به دلم بمونه فقط امیدوارم آخرین مادری باشم که همچین اتفاقی براش میفته🥺😔
من بعد از تو اگرچه نمردم...... اما..... تمام شدم در دلتنگی🌙 خدایا خسته شدم از قسمت و حکمت.... این بار فقط برایم معجزه کن.....
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.