ن قرار نی همه ایطورشن ک
بعضی وقتا اتفاق میوفته
ن دعاها رو ک مرتب میخوندم مثلا بهم یچیاییو میگف ن رو در رو تو ذهنم تو ناخداگاهم وقتی تمرکز میکردم
مثلا شوهرخالم خاس برع جایی شبش زنگش زدم حتی گریه کردم عمو نرو فردا گف چته چراخوگفتم تو نرو تروخدا الکی بهم گف باش ک ارومم کنه ولی استرس شدیدداشتم میدونستم میره انگار یکی بم گفته بود حتما تصادف میکنه
فردا عصر چپ کرد خالم هنگ کرده بود بم گف تواز کجا میدونستی اخه
الان هروق من میگم کاریو نکنن دگ نمیکنن میترسن