2777
2789
عنوان

داستان کاملا واقعیه ،برای یکی از دوستانم اتفاق افتاده

| مشاهده متن کامل بحث + 929 بازدید | 57 پست

خلاصه پسره همچنان بدون دختره نمیتونه نفس بکشه ،ونفسش بنده به نفس های دختره ،ومامان پسره همچنان بدش میاد ،پسره با پول خودش بهترین خرج های مراسم عروسی رو داد وکلی طلا ووسایل ان چنانی میخره وچشم همه رو در میاره

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


وبعد دوماه خاله های پسره که میشن عمه های دختره کلی گیر میدن به دختره که چرا حامله نمیشی وبچه نمیاری پسره تو جمع میگه من خودم الان بچه دوست ندارم وچن ماه بگذره بعد بفکر میشم ،همون خاله داماد که دختر داشته میگه این زن نیس کع گرفتی یه دختر بالاتر میگرفتی درحالی که عمه دختره میشدن ،وپسره درجوابش میگه اره خاله تو راست میگی باید دختر تورو میگرفتم ,,در حالی که زنش ازبین تمام دخترای فامیلمون خوشگل تر و کاری تر و با کلاس ترین دختر بود

خلاصه از همون شب زندگی به کام دختره تلخ میشه و مادرش وخاله های پسره سعی میکنن زندگی اینارو خراب کنن،چن روزبعد پسره یه سفر کاری براش پیش میاد و شب قبل رفتنش با همسرش رابطه داشته وگویا از همون شب دختره حامله میشه ،وبیست روز بعد که پسره میاد 

بعد از ۲۰_روز وقتی پسره میاد دوباره مادرش یه مهمانی ترتیب میده وپسره دعوا راه میندازه که من خوشم نمیاد وتو مهمانی شرکت نمیکنم ،ولی مادرش باهاش دعوا میکنه و میگه زنت تورو نمیزاره که بیایی خالهاتو ببینی واز این حرفا ،دختره وپسره مجبور میشن بیان و دختره نمیفهمیده که حامله هستش واز دعوای مادر وپسرش حالش بد میشه و فشارش می افته ،میبرن در مانگاه وسرم وصل میکنه حالش خوب میشه

خلاصه مهمانی شب بر گزار میشه ومادر پسره هی تیکه مینداخته به دختره ودختره طفل معصوم هیچی نمیگه وفقط سکوت میکنه ،پسره تو جمع هی بیشتر به زنش توجه میکنه وغذا میکشه ومیوه میزاره واینا رو بیشتر عذاب میده ،بعد مراسم دعوای مادر وپسر شروع میشه ،ومادره کلی تانصف شب رواعصاب پسره راه میره اونقدر که پسره بلند میشه دوتا صورتی میزنه به دختره،و با مشت ولگد میبرتش تو اتاق و پسره کلی میزنه دخترو ودختره کلی گریه میکنه

خلاصه خواهر وبرادرای پسره همه طرف دخترو میگرن و دختره از شدت گریه حالش بد میشه وکلی بالا میاره وفرداش میبرن دکتر که دکتر میگه اول باید مطمن باشین که باردار نیست بعد آمپول رو بزنید ،خلاصه دختره میگه بار دار نیستم ولی خواهر شوهرش اسرار داره که تست بگیره

ولی دیگه پسره میگه نمیرم خونه مادرم تا دوماه نرفته بعد زنش کلی التماسش میکنه که بریم پیش مادرت سر بزنیم وخلاصه میرن وبازم مادرش کلی حرف به عروسش میگه ولی بازم سکوت میکنه،دختره ،خلاصه کار وبار پسره جوری میشه که خونش بره مشهد ومیره بچشونم پسر بود ،ومدت مدتی خانواده پسره با کمال پرویی میرن سه ماه مشهد میمونن

همین دختره با سن کمش و ماه اخر بارداریش اینارو جمع وجور میکنه ،بچهه به دنیا میاد واینا همون جا بودن وباز مادره میخواسته سر بچه دعوا راه بندازه که پسره میگه دیگه منو هرکس تیکه تیکه کنه با زنم بحث ودعوا نمیکنم ،خلاصه بعد دوماه میان خونشون و پسر سومیشو عروسیشو میگره وخواهر زاده مادره بود از روز اول دختره با خواهرشوهراش کلاه میره توهم و با مادر شوهر که خالش بوده کلی دعوا ومرافه کرده بعد یک هفته از عروسی ،چنان عروسی برای پسر سومش میگیره که همه چشما حلقه شده

حلاصه تو عروسی همه میگن عروس چقدر زشته ودوماد خوشگله و خلاصه میگن این عروست که دومی باشه ازهمه خوشکل تر و با کلاس تر وبا اصل ونصب تره ولی مادره زیر بار نمیره ،جاری بزرگه غریبه بوده وهم دانشگاهی پسره بوده ودو سال از پسره بزرگتره

خلاصه پسره میبینه هنوز دارن به زنش بی احترامی میکننن به زنش میکه فردا میریم مشهد من دیگه تحمل ندارم در حالی که دختره اصلا حرفای مادر شوهرشو نمیگفته به شوهرش ،میرن ولی بعدیک ماه تازه عروسه دعوا ومرافه راه میندازه که من طلاق میخوام ونمیتونم با پسرتون زندگی کنم کلی رشوه بهش میدن والتماسش میکنه که بمون اخر با قاشق چوبی میزنه تو صورت مادرشوهرش

2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  3 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  4 ساعت پیش