میدونه من میبینم
میدونه خیلیا میبینن
اخه اومد پیجمو فالو کرد تا آدرس پیجش یادم بمونه
منم از سر کنجکاوی رفتم پستاش رو ببینم فکر کردم مثل همیشه پست طنز میذاره ولی میخواست همسر جدیدشو به رخم بکشه
میخواست بگه چشماش سبزه و براش سالن زیبایی افتتاح کرده
این اواخرم پیج کاریمو فالو کرد ( من انفالو کردم )
فکر کردم دلش با منه ولی بازم میخواست دخترشو به رخم بکشه عاااشق دختر بود
روز دختر هم که دیگه نگم توی تموم پیجاش استوری و پست و کلیپ و کادو و … همه هم تبریک !
میدونم پدر خوبی شده چون همسر خوبی بود و چقدر برای بچه آیندهمون نقشه ها داشت همیشه هم اسم دختر انتخاب میکرد !
ولی قسمت نشد من توی اون خونه باشم و من مادر بچش !
زندگی من سر دخالت بیجای مادرم توی سن خیلی کم زمانی که کاملا عقل و احساسم دست خودم نبود تموم شد
ده سال میگذره
ولی من هنوز زخمام تازه ست
منم ازدواج کردم ولی روز عقد مادرشوهرم یه پسر بچه گذاشت روی پام به نیت اینکه فرزند اولم حتما پسر بشه ! زن عموی شوهرم بخاطر اینکه فقط دختردار میشده شوهرش رفته یه زن دیگه گرفته پسر بیاره. یه همچین خانواده های بی وجدان و بی فرهنگی هستند
شوهرم یه آدم زن باز و بددهن و بی مسئولیت و بی همه چیزه که من چندساله عقد خونه مادری هستم نه طلاق میده نه میخواد زندگی کنه منم میترسم از حرف مردم جدا بشم
خانوادشم انگار نه انگار میگن همینی که هست درست نمیشه
میخوای بمون میخوای برو
حتی مهریه نفقه اجرا گذاشتم شاید بترسه بدتر شد
برای خوشبختی منم دعا کنید 🙏🌹