چقد ی آدم میتونه حسود باشه
رلم برا من از تهران روز دختر گرفته بود پنج تا لاک بود لوازم آرایش
میدونستم چیا گرفته خودش گفت چ رنگ میخوای
بعد همون شب که میخواست شب بیارش برام دم در من رفتم بیمارستان سرم زدم خودش اومد بالا سرم گفت انقد ترسیدم که یادم رفته بیارم
فردا میارم بعد مامانش یکی از لاک ها و خط چشم رو برمیداره
بعد که میارش رفتم باز کردم دیدم ی لاک و خط چشم نیس
گفتم بش چرا ی لاک و خط چشم نیس گفتم مامانت بر داشته گفت بخدا فردا بهتر اون رو میخرم اونو برا اون بزار ولش کن
برا من خرید باز ی مارک بهترش رو
چرا آخه 😂😒
من هنوزم عروسش نشدم اینجور میکنه بشم دیگه هر روز دعوا داریم
الانم که الانه میگه تروخدا هیچی نگو بحث نکن بعد که رفتیم خونه خودمون هر کار خواستی کن
چون میدونه که دعوا مون میشه 😂