آره هیچ وقت یادم نمیره،
بعد مدرسه راهنمایی. منتظر بابام بودم تا با ماشین بیاد دنبالم ، آروم کنار خیابون وایساده بودم و سرم هم پایین و دیگه تقریبا خلوت شده بود، متوجه شدم یه پسر دبیرستانی داره اونور خیابون رد میشه، چند دقیقه بعد که نمیدونم از کجا اومد دستشو گذاشت روی ساعدم و گفت شماره بدم یا همراهیت کنم😨
یعنی من هلش دادم و پامو گذاشتم به فرار و اشکام هم سرازیر😭 بعد بابام که اومد همش گریه میکردم و پدرم هم میگفت بگو چیشده و نمیگفتم🤦🏻♀️
پسره قد نسبتاً کوتاه تر از من و موهاش نارنجی ، ترسیده بودم ازش...