خودم که یادم نیست مامانم تعریف کرده برام
۲ سالم که بوده یه تیکه طلا میخورم بعد همه جای خونرو میگردن داییم میگه برین یه عکس بگیرین ببینین نخورده
خلاصه میرن عکس میگیرن دکتره میگه گوشواره به صورت تیزی که به دیواره شکم چسبیده داره میره پایین و ممکنه پاره بشه و خونریزی داخلی پیش بیاد
تنها راه عمل
بعد داییم اونموقع یه پراید داشته
مامانبزرگ و بابابزرگ و خاله ها و اونیکی داییم رو با زن و شوهراشون میاره
خلاصه یه پرستاره اونجا بوده گفته بهش آلو بدید دفع میکنه
مامان منم بهم داده
و خدارو شکر دفع شده
اگه نشده بود من اینجا نبودم
تازه مامانبزرگم هم با دکتر دعوا کرده و حراست بدلیل بهم ریختن بیمارستان همه رو بجز مامانم و بابام بیرون کردن