خدا فقط ب حرمت این روز ازت میخام از دماغ این اشغال تک تک اون استرسا و اشکامو دراری بدون اینکه ما ناراحت شیم خودش بسوزه و بسوزه
زبونم روزس دوست ندارم نفرین کنم ولی دیگه واقعا خسته شدم دیگه بریدم ازین زندگی دیگه تب و تاب ندارم
دیگه اعصابم نمیکشه از بچگی تا حالا تحملش کردم ولی دیگه نمیتونم بخدا نمیتونم خسته شدم خداااا😭😭😭
مخاطب هنه ی حرفام اون بابای خیرندیدمه
خیلی عصبیه اصلا اخلاق نداره خیلی غده اصلا نباید رو حرفش حرفی بیاری خیلی پست فطرته از بچگی دیوانه بوده مامانم ک باهاش ازدواج کرده نمیدونسته ولی بعدشم بچه دار شد سریع و بخاطر منو برادرم میسوزه و میسازه
ما تو اپارتمان میشینیم بابام معتادم هست چندسالیه مواد مبکشه ولی اخلاقش از همون اول دیوانع بود وقتی ک نعشه میشه ننیدونم میزنه سرش میاد میوفته ب جون خونه الان ی تراس داریم اونجا سنگ کاری شده اس امادس این اشغاله بیشور رفته کاشی ماشی خزیده اونجارو خودش بره درست کنه😐امروز گچ اورد چندکیسه خونه من تو اتاق بودم داداشمو صدا زد گف بیا اونارو بیار کثیف شده راه پله و جارو خاک انداز ببر پاککن واااااییییی یدعوایی راه انداخت صداشو برد بالا تو کل اپارتمان پخش شدیدونه از همسایمونم شنید درواقع پیش همون داد زد سر داداشم ب داداشم میگف پسررررررر
هیچ ی دیقه هم نشد داداشم باید میرف از ترانس میاورد😔داداشمو محکم زد من صداشو شنیدم فقط خودمو از استرس پرت کردم ی گوشه ی اتاقم 😭😭😭😭خدایا یعنی اینارو میبینی؟ کیو دیدی با بچش اینجوری برخورد کنه؟؟ دیگه خسته شدم از استرس لکنت گرفتم بخدا مردم از بس بد حرف زدمو خجالت کشیدم دیگه نمیکشم واقعا پنجساله بودم دوتا دستامو با قاشق سوزوند🥺هنوز جاش هست رو دستم
فریادم ب کجا میرسه خدا یعنی میخام بدونم اون دنیا چطور میخای جوابمو بدی میخام بدونم چطور میخای قانعم کنی
اگر اون بندته پس ما چب هستیم؟ زندگی سه نفر شده بازیچه ی دست اون