وا خوب شاید خودتو خاروندی.
سال اول ازدواجمون ی خونه ی قدیمی کرایه کرده بودیمدو طبقه بود پایین صاحبخونه بود ما بالا بودیم در ورودی چوبی ازاین معمولیا بود بعد شوهرم صبح که میرفت دروقفل میکرد ی روزایی اگه یادش میرفت قفل کنه تو عالم خواب وبیداری میدیم قشنگ صدای در میاد درمون باز میشه دوتا پسر کچل یکیشون یازده دوازده ساله یکیشونم پونزدهرساله اینا هی از روم میپریدن از اینور تشک میپریدن اونور من میدیدمشون ولی نمیتونستم تکون بخورم یهو از خواب میپریدم میدیم شوهرم درو یادش رفته قفل کنه خدا شاهده عینه چن باری که دروقفل نکرده بود عین همین خواب برام تکرار شد ولی با این حال به این چیزا زیاد اعتقاد ندارم ینی نمیترسم