خلاصه که هی به خودم میگفتم
این همه میترسیدی این بود عملش
حتما دردم از فردا شروع میشه😂😂😂
همش منتظر بودم دردم شروع بشه
خواهرم مدام با پنبه لیمو تر میکرد
کمپرس یخ میزاشت رو چشمم که کبود نشه
اینطوری که پانسمان میزاشت رو صورتم و کمپرس و میزاشت رو پانسمان
خلاصه ساعت هفت و اینا بود که پرستار گفت یکم آب بهش بدین بالا بیاره
یا ادرار کنه که مرخصش کنیم
من یه چیزی مثل ترشحات پشت حلقی داشتم
همش فکر میکردم یه چیزی پشت حلقمه
به پرستاره گفتم میشه الان اب نخورم
گفت نه بخور از فصد میخوام اونا بیاد بیرون
یکم آب خوردم
و بلافاصله خون بالا اوردم
ولی نه خیلی زیاد که ترسناک باشه
یکم خون بالا اوردمدیدم اون که فکر میکردم پشت گلومه رفت
یکم دبگه اب خوردم
ولی گلوم میسوخت خیلی
چون لوله تو دهنمون بودهطبیعیه
یکم دیگهخن بالا اوردم
یکمم خون از بینیم ریخت بیرون
که من به پرستاره گفتم تو چشمم زدی
ولی بالا اوردنه و خونریزیه بدون درد و اینا بود
اتفاقا من چون از امبولی میترسیدم
خون بالا میاوردم خوشحال بودم
😂😂😂😂😂😂
در نهایت پرستار امپول تهوع برام زد و گفت حالا بهد از آب
بهش آب و آب میوه با هم مخلوط کنید بدید
هفتاد درصد آب بفیه آب میوه
و کمکم من تونستم راحت بخورم
همچنان گلوم میسوخت
و تب آناناس میخوردم که زخم تو گلو سریع تر التیام پیدا کنه