پسرم چهار سال و نیمشه، یه دختر یک ماه و نیمه هم دارم
پسرم خیلی شلوغ خیلی ، از دیوار راست بالا می ره تف می کنه گاز می گیره یهو محکم با مشت می زنه سر آدم یا چنگ میندازه واقعا تا حالا ما هيچ کدوم دست روش بلند نکردیم یا هيچ کدام از کارهایی که می کنه رو ما نکردیم تو کوچه هم نرفته یا مهد هنوز نرفته نمی دونم چجوری یاد گرفته از صبح ساعت هفت که بیدار می شه تا ساعت یازده شب که بخوابه دنبالش می دوم کسی و نزنه یا چیزی نشکنه خسته ام خسته نگید چرا بچه دوم آوردی تو رو خدا قضاوتم نکنید کسی از زندگی کسی خبر دار نیست اون ماهی ک من باردار شدم کلی دارو اعصاب می خوردم بابام سه ماه بود فوت شده بود افسردگی شدید داشتم اصلا تو فاز باردار شدن نبودم و دخترم درست اولین سالگرد فوت بابام دنیا اومد دخترم هدیه خداس واسم 😭😭😭😭😭😭😭 بدنم اصلا کشش نداره نه ماه بارداری و هم دنبال پسرم می دویدم فقط بعد دنیا اومدن دخترم خییییییییلی بدتر شده یعنی پسرم مشکل داره باید دارو بخوره بخدا دارم گریه می کنم امشب شوهرمم دیوونه شد از دستش پاشد چند تا داد زد رفت خوابید شوهر من خیلی آرومه امشب اونم قاطی کرد بخدا از صبح کلی باهاش وقت می گذرونم بازی می کنم تا یکم خسته بشه دریغ دریغ دریغ از ذره ای خستگی باید درست ساعت بشه یازده دوازده تا بخوابه شش یا هفتم بیداریم چشمام دارن کور میشن از بی خوابی
