یه دیشب بعداز مدتها خواستیم بریم عروسی فامیل که یه شهر دیگه هم بو د و شوهرم که بهتر بگم دشمن جونیم اونقدر تو راه الکی سر هیچ وپیچ بهم فحش داد و کفر گفت که گریم گرفت وآرایشم خراب شد و بااینکه کلیومتر ها رفته بودیم وفقط ده دیقه مونده به مقصد من گفتم اگه دور نزنی و بر نگردیم خونه خودمو از ماشین پرت میکنم بیرون که واقعا هم اینکارو میکردم...دیگه برگشتیم خونه واز بس گریه کردم که چشام باز نمیشه دلم خونه دیگه به تهش رسیدم تورو قران تورو به فاطمه زهرا دعام کنید که خلاص شم از این زندگی
ان شاءالله به حق فاطمه زهرا همه چی خوب بشه که ب این روزات بخندی
خدا لعنت کنه این جور مردهای روانی رو. درکت میکنم
خوب عزیزم براچی شروع شد
دعوا از یه چیزی شروع میشه
سر هیچی هیچی
ب خاطر عروسی چرا چون راحش دور بود اینکارو کرد تو چرا لج کرده گفتی برگرد الان بیشتر کار خودت بیشتر حرصم داد
دورت بگردم قشنگم آرون باش گریه کن آروم شی
همچی درست میشه
😞💔. ازخدابرات آرامش و شادی میخوام🌼
حتما دیر حاضر شدی چون راهش دور بوده شوهرت غر زده بعضی مردا اتاق های خاص خودشون رو دارن سعی کن اونارو رعایت کنی
چقدر شوهرت مثل شوهر منه همیشه همه چیو بهم زهرمار میکنه انقدر دلمو میشکنه ک همیشه چشمام پر اشکه منم دوست دارم بمیرم ...
از شوهرمم متنفرم ...
اما عزیزدلم اروم باش زندگی چالشای خودشو داره بالاپایین داره
حتما خداوند برامون برنامه ی ویژه ای داره صبر کن
برای خودت زندگی کن ... هزار تا حرف هم زد یکی در کن یکی دروازه محل نزار ... میرفتی مهمونی رو به حرفاشم محل نمیزاشتی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز