درخواست طلاق از طرف همسر

سلام 

٢٠ روز بود كه به خاطر اينكه شوهرم بدون كرچكترين دعوايى به پدرم گفته بود ديگه نميتونم با دخترتون ادامه بدم  ، خونه مادر پدرم زندگى ميكردم

چند بار تاحالا تو اين يک سال زندگى از طرفش تهديد شدم به جدايى، دعواها گاهى تقصير من بود كمى هم اون. ولى اكثرا من كوتاه می اومدم.

هر دفعه هم زنگ ميزد به مادر و پدرش و ٣ تا خواهرش ميگفت و حتى پاى خانواده منم ميكشيد وسط.

تو اين ٢٠ روزه ٣ بار خودم تلاش كردم، يكبار بابام غرورش رو خورد كرد زنگ زدبه خانوادش و جلسه اى تشكيل شد ولى خانوادش مثل بنز پشت اشتباهات و خودخواهى هاى پسرشون هستن

تو اين مدت ٢ بار شوهرم جشن و عروسى با خانوادش رفته و ٤ روز هم شمال. 

صبح وقت مشاور گرفتم به زور اومد ولى مشاور شست پهن كرد كه من نميخوام كه نميخوام و هيچ تلاشى نميكنم. منم بهش گفتم من خونه بابام خسته شدم ميرم خونمون تو هم بيا، گفت نه تو اونجا باشى نميام

من از بعد از ظهر اومدم خونم

تک و تنها

با كلى خاطره

ولى ديگه نميدونم چيكار كنم

انقدر وا دادم از خودمم بدم اومده

خواهشا كسى اگه ميتونه كمک كنه

اين رو هم بگم كه شوهرم همه چيزشو از اول رابطه مون (٣ سال) به همه خواهراش و مادرش ميگه و اونا روش تسلط دارن و مثلا من رو خيلى دوست داشتن

ولى الان همه ميگن طلاق و هيچ كمكى به من كه زندگيمو دوست دارم نميكنن كه هيچ پام رو هم ميكشن