2794

سلام. من ۲۰ سالمه ۷ ساله ازدواج کردم. شوهرم از اول زندگی خیلی فرصت طلب بود! جوری بود که اگه من خطایی میکردم میرفت همه جا خصوصا به بابام میگفت. چون بابام منو خیلی اذیت کرده من ۱۵ سالگی بخاطر کارهای اون فراری شدم. از وقتی شوهرم جریانو فهمید یک سره اونو میزد توی سرم😢😢 الانم یه دختر ۲ ساله دارم همون آدمه اصلا عوض نشده . وقتی بحث و دعوامون میشه شب ها میره از خونه بیرون تا یه هفته نمیاد. من پیش جاریم میشینم منو خیلی با این کارهاش کوچیک میکنه. تا ۶ سال خونه ی پدرشوهرم بودیم از اونجا زندگی کردن نگم که یه روز خوش ندیدم. شوهرم مادر نداره زن بابا داره. زن باباشو پدرشوهرم انقدر بد منو گفتن همه منو به چشم یک مار میدیدن. خلاصه این سری آخری که از خونه گذاشت رفت بیرون ( من بچه ی طلاقم اونم خیلی میزنه توو سرم) مامانم آمد خونمون زنگ زد بهش گفت بیا حرف بزنیم مشکلتونو حل کنیم ولی اون گفت نمیام. بعدش به مامانم اس ام اس داد دخترتو بردار ببر کلیه مو میفروشم طلاقشو میدم مهرشو میدم. منم آمدم خونه ی بابام. بازم همون آش شد و همون کاسه . این سری هم بجای مامانم زن بابا هست دیگه خیلی داغونم خیلی خسته شدم😢 خواهش میکنم کمکم کنید. بخدا کوچکترین حرفو از خونه میاره بیرون . بابام که اصلا طرفدارم نیست! دو روز پیشم آمد دخترمو برد دیگه بیشتر داغون شدم و هستم. اگه سوالی چیزی دارید در خدمتم. با تشکر.


اطلاعات تکمیلی

سن ۲۰ جنسیت زن شغل - وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز 

ممنون از اعتماد شما.

 فرمودید بیست سال دارید و هفت ساله ازدواج کردید و یک دختر دوساله دارید به نظر میاد به علت مشکلاتی که در خانه با پدر داشتید برای رهایی از شرایطی که داشتید دست به ازدواج زدید. یعنی یکی از دلایل ازدواج شما می تونه به نوعی فرار از خونه پدری باشه و ازدواج زود هنگامی هم بوده فکر می کنم نیاز هست با یک مشاور در تماس باشید که اول مشکلاتتون در رابطه با پدرتون حل بشه به نظر میرسه از پدرتون خشم دارید و نیاز دارید در این رابطه درمان بگیرید خوب به هر حال شما انتخاب کردید و بهتره فرصتی رو برای این که این رابطه رو با همسرتون بازسازی کنید . خشم شما از پدرتون خشمی رو نسبت به مردها در شما ایجاد کرده که همسرتون هم از این موضوع مستثنی نیست و نیازه با یک مشاور دلسوز همراه باشید تا در این زمینه یاریگر شما باشد 

تجربه شما

login captcha

سلام عزیز. حدستون درسته بخاطر رهایی از مشکلات توی سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم. نه از پدرم خشم ندارم ازش خیلی ناراحتم بخاطر اینکه حتی یکبار هم طرف منو نگرفت و شوهرم این رفتارشو دید پررو شد. حالا هم حدود یک هفته پیش با عموش آمد منم بخاطر بچم برگشتم سر زندگیم. مجبوری. مشاوره هم یکسری رفتیم مشاوره بعد از یک جلسه منو فرستاد پیش روان پزشک .روان پزشکم فقط بهم دارو نوشت اصلا باهام حرف نزد منم ناراحت شدم دیگه نرفتم. حالا هم اگه میتونستم این دهن لقی شوهرمو جمع کنم خیلی خوب میشد. در ضمن ممنون بابت دلداریتون.