من يبار جدا شدم با كسي دوست شدم و اومده خواستگاريم ولي باهاش ديشي جر و بحثم شد در مورد خونه ي توافقاتي شد كه خونه بخرن بازكمك پدر من حالا هر دفعه ي بهانه يبار جواز يبار فروش نميره خلاصه حس خوبي ندارم هر وقت اومدم حرف بزنم يا عصبي ميشه يا محل نميده منم ديشب هر چي تو دلم بود گفتم گفتم الان ٨ ماه هست من منتظرم و دريغ از ي تلاش خس ميكنم دارم باز ي ميخورم بهش گفتم نبايد خانوادت ي سراغ بگيرن الان ٤ ماه هست هيج سراغي نگرفتن فقط وقتي رفتم مشهد ي زيارت قبول گفتن همين بعد از ٤ ماه بهش گفتم تكليفمو روشن كن ميكشم كنار از اين مدل خسته شدم باز هم حرف تو حرف اورد و اصلا به دلم توجه نمرد و ارومم نكرد تازه ميگفت كاش دوستيمون بر ملا نميشد چيكار كنم بحث بالا گرفت و ديگه تماسي نبود من چيكار كنم ؟ من پيشقدمًبشم محل ندم؟ بكشم كنار ؟ قرار بود فردا بريم تهران چون من شهرستانم اونا تهران كه ببينم وضيعت من چي ميشه چيكار كردن من ديشب گفتم نميام چون فهميدم رفتم الكيه و اونم هيچ تمايلي نشان نداد خواهش كمكم كنيد اگر كات كنم چطور زجر نكشم ؟ و بزارم اون پيش قدم بشه؟ و يا ي تلاشي بكنه ؟ اگر بازهم مثل قبل چه كنم دارم زجر ميكشم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید