ممنونم خانم بلک شاهی.من شوهرمو دوست دارم.والبته دوست دارم که باهاش ادامه بدم وزندگی کنم ودرکنار همین زندگی کردنم باهاش کاراشتباهش رو درست کنم.مثلا کاری کنم که دیگه خیانت نکنه.دیشب زنگ زدم تا بهش بگم بیابریم بیرون دیدم خیلی باادب باهام صحبت کردو جوابمو داد.وقتی اومد دنبالم.گفتم کسی پیشت بود وقتی زنگ زدم گفت نه چرا گفتم اخه خیلی باادب حرف زدی باهام.گفت اخه میدونی که بهت گقتم میخوام واقعا تغییر کنم.خب خوشحال شدم اما زود خوشحالی فروکش کرد چون گفتم این هزاربار این حرفاروزده وبه هیچ کدوم عمل نکرده اینم مثل بقیه.یا برا مشاوره اول قبول نمیکرد ولی دیشب گفتم نوبت گرفتم گفت باشه منم باید بیام؟گفتم نمیدونم من میرم اگر خواست توهم میگه بیا.گفت باشه فوری قبول کردواین منو خیلی خوشحال کرد.ویه موضوع دیگه این چهارروزی که آشتی کردیم خیلی معذرت میخوام هرچهار شبش نزدیکی داشتیم.اما من دیشب خیلی به فکر فرورفتم گفتم نکنه به فکر اون خانومه هست که میل جنسیش زیاده.ولی خودش همیشه میگه وقتی اخلاقت خوب باشه میلم بیشترمیشه اما من دیشب واقعا به این فکرکردم که نکنه به فکر اون خانومه هست.والبته بگم که درمواقع عادی.درهفته سه بار نزدیکی داریم.ولی این چهاروز پشت سرهم....
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید