2794
با سلام و خسته نباشید تو رو خدا کمکم کنید خیلی سر در گم هستم از کانال خوبتون و زحمات شما ممنون خواهش می کنم به سوال من هم جواب بدید من 32 سالمه و 5 ماه از همسرم بزرگترم. ما اشنای دور خانوادگی بودیم و خواستگاری از این طریق بود جواب من منفی بود چون اولین بار که دیدمشون ازشون ترسیدم و حرف هاشون برام قابل قبول نبود اما به اجبار خانواده و اصرار خودشون قبول کردم خودم هم توی شرایط خوبی نبودم پدرم ازدواج مجدد کرده بود فشار اقتصادی و حرف فامیل که 5 خواهر بودیم وخودم که تحت فشار دفاع از پایان نامه بودم باعث شد کاملا نسنجیده عمل کنیم. در دوره ی عقد علائمی مثل عصبانیت بد دهنی خودخواهی بی مسئولیتی می دیدم و ترسیدم اما فکر می کردم دیگه شده و کاری نمیشه کرد ما عقد کردیم کار درستی نداشتن من خیلی بهشون امید دادم و حمایت عاطفی می کردم و خواسته ی اقتصادی نداشتم تا اینکه استخدام دولتی شدن سال دوم عقد بودیم یکم رفتارشون عوض شده بود تلفناشون کمتر شده بود اما نه خیلی محسوس یکم مغرور شده بودن تا ازدواج کردیم قبل و بعد عروسی به بهانه های کوچیک دعوا کردن شب عروسی بسیار بدی رو داشتم به من سیلی زدن. دو ماه بعد عروسی متوجه سیگار شدم چند مدت بعد فهمیدم اعتیاد دارن به خودش گفتم کتمان کرد خانوادش هم حمایتی نکردن نماز درست نمی خوندن گاهی بد دهن بودن. البته خیلی اوقات هم بامن به خوبی رفتار می کردن. اما تمام برنامه ریزی اقتصادی و پرداخت قسط با من بود. گاهی تو رابطه می گفتن تنوع طلب هستن من عکر می کردم شوخی می کنن گاهی از آزادی های خاص صحبت می کردن و من می گفتم زندگی زناشویی قید و بند می خواد. عصبی و عجول بودن اما بعد از بد دهنی معذرت خواهی می کردن ولی گاهی که به خانوادم توهین می کردن من باهاشون قهر می کردم که بسیار اشتباه بود. و به خاطر تجربه ی شب اول و توهین ها گاهی از نظر روحی نمی تونستم باهاش رابطه ی خوبی داشته باشم سعی می کردم اما موفق نبودم ایشون می گفت شما سردی و من دیگه از سکس می ترسیدم. تا یکسال بعد از عروسی به خاطر دریافت رشوه و خرید.ماشین به من خیانت کرد. من همیشه صرفه جویی می کردم و می گفتم قسط ها رو بدیم برای ماشین نام نویسی می کنیم و از قران می گفتم که چه طور مال حرام باعث نابودی میشه. بعد دوماه فاصله و اینکه می گفتن افسرده شدن و کاری بهشون نداشته باشم توی خونشون فهمیدم و نتونستم خودم رو کنترل کنم وخانوادش فهمیدن بخشیدم و دیگه به روش نیاوردم و سعی کردم کاستی هام رو جبران کنم اما بعد از سه ماه فهمیدم هنوز ارتباط دارن و باز دعوا اما این بار خیلی داغون شدم و فشار روحی شدیدی رو تحمل کردم قسم خورد خوب میشه دوباره بعد چند ماه رفتاراش عجیب شده بود اما واقعا فکر نمی کردم انقدر بی وجدان باشه از خونه رفتم اما گفتن برگرد برگشتم چون جایی نداشتم و نمی خواستم تو روستا بپیچه و پدرم بفهمه چون اون از یه لشکر دشمن بدتره و از طرفی دوسش داشتم اما اینبار کتک بی حرمتی منت و ابراز بدون اشکال بودن روابط فرا زناشویی از طرف ایشون کاملا صریح بود مشاوره می رفتم اما ایشون حاضر نشد بیان راه های زیادی رو امتحان کردم طنازی مهربانی دستپخت خوب موقعیت اجتماعی و آداب معاشرت اما هیچ کدوم جواب نداد گاهی احساس می کردم خیلی پیر شدم دیگه ذوقی نداشتم تا اینکه به خاطر دریافت رشوه دستگیر شدن و گفتن تو راحت جدا شو من تاوان بی رحمی هام رو در حق تو باید بدم اما من موندم و کمکش کردم تا مراحل دادگاهش بگذره. الان زندانه و تو این مدت نماز وروزش برگشت سرجاش دوباره مثل اول به من احترام میگذاره و بارها و بارها گفتن معذرت می خوام من قدر زندگیم رو ندونستم و می خوام جبران کنم گوشیش رو به من داده و من فهمیدم یه زن دیگه هم به غیر از اولی باهاش ارتباط داشته. الان چند تا سوال داشتم. اینکه قبلا هم این قول ها رو داده بودن آیا میشه به حرفش امید داشت. چرا تو دوسال وقتی از هیچ به جایی رسید منو فراموش کرد و الان که دوباره بی چیز شده و ترسیده من رو می خواد. دوم اینکه ایا من درسته که پیگیر بشم ببینم این زن کیه تا بفهمم چرا همسرم اون رو به من ترجیح داد البته بدون برخورد فقط باهاش حرف بزنم. و سوم اینکه فکر می کنم من بیشتر دلم براش میسوزه و می خوام کمکش کنم و به خصوص الان دیگه نمی تونم مثل یه تکیه گاه و همراه بهش نگاه کنم چون تو این مدت دیدم چقدر ضعیفه نکنه با موندن این رابطه ی بیمار رو بیمارتر کنم؟ جایگاه مهربانی و گذشت تا کجاست؟ من الان تحت فشار اقتصادی هستم همه جا دنبال کار هستم از طرفی دغدغه ی آبروریزی رو دارم اینکه کسی نفهمه اون زندانه. گاهی می گم بسه سه سال تحمل من شاگرد اول گلاس بودم اما الان یک ذره از اون اعتماد به نفس در من نمونده تمام موهام ظرف دوسال سفید شده و زیر چشمم گود شده. بیشتر دلم می خواد جدا شم تا از این همه تنش رها بشم اما نمی دونم حسم دوست داشتنه احساس گناهه با دلسوزی که نمیگذاره عملیش کنم خواهش می کنن کمکم کنید.
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

دوست عزیز سلام برای شرایطی که براتون پیش اومده متاسفم . شما در شروع زندگی فراز ونشیب های زیادی رو تجربه کردی و سختی هایی رو متقبل شدی که صبوری شما قابل تحسین هستش اینکه ایا میتونید به همسرتون اعتماد کنید یا نه و امیدوار بشید باید خدمتتون عرض کنم هیچ تضمینی برای این مورد وجود نداره ولی مواردی هست که بهش اشاره میکنم ایا بنظرتون واقعا پشیمون شدن و تمایل به ادامه زندگی با شما رو دارند یا اصلا براشون بودن شما مهم نیست؟ باتوجه به صحبتهاتون بنظر میرسه پشیمون شدن در بسیاری از موارد وقتی به این مرحله میرسن تجربه زندان وتنها شدن با خودشون و فکر کردن به عواقب رفتارها باعث میشه تغییر رفتار بدن لکن همسر شما بنظر کمی عصبی وپرخاشگر هستن مدت زمان زندان رو نفرمودین که چقدر باید منتظرشون بمونید اگر زندان بخش مشاوره یا مددکار دارند توصیه میکنم باهاشون صحبت کنید تا مددکاری که به ایشون دسترسی داره رفتارشون رو بسنجه وکمکتون کنه فرمودید شرایط برگشت ندارید وبا پدرتون رابطه خوبی ندارید . نمیخوام بگم بین بد وبدتر بد رو انتخاب کنید کسی نمیتونه مجبورتون کنه به ادامه زندگی مشترک ولی طلاق هم مشکلات خودش رو داره ایا خانوادتون اجازه میدن دختر مطلقشون زندگی عادی داشته باشه یا با اعمال محدودیتهایی بیشتر ازارتون خواهند داد؟ به خودتون رجوع کنید وببینید حستون به همسرتون ترحم هست یا دوست داشتن پیشنهاد میکنم ازش بخواید برای ادامه زندگی باهاش شرط کنید که زیر نظر مشاور رفتارش رو تغییر بده یا میتونید درخواست حق طلاق بدید که اگ بعدها به مشکل خوردید بتونید بدون گذشتن از مهریه و ... طلاق بگیرید درمورد سوال دوم اصلا پیشنهاد نمیدم که با اون خانوم دیدار کنید به این فکر نکنید که ایا فرد دیگه نسبت به شما برتری ظاهری داشته یا .... خودتون رو دوست داشته باشید تا دیگران هم دوستون داشته باشند خودتون رو باور کنید شما انتخاب اول همسرتون بودید پس بر همه زنهایی که در زندگی همسرتون بودن ارجحیت داشته و دارید رابطه زناشویی رابطه ای نیس که دلمون به طرف مقابل بسوزه وترحم کنیم ما والد همسرمون نیستم شریک زندگیش هستیم اگر فکر میکنید که واقعا نسبت بهش تعلق خاطر ندارید وفقط دلسوزی و ترحم هست ادامه رابطه رو پیشنهاد نمیدم گرچه بنظر میرسه شما بیشتر از ایشون دلشکسته هستید تا متنفر جایگاه گذشت در انسانها بستگی به خودشون داره که طرف مقابل براشون چه جایگاهی داره گاهی گذشت شما باعث میشه یک انسان به زندگی برگرده وفرصت جبران داشته باشه گاهی نبخشیدنتون باعث سرخوردگی وطرد ایشون میشه و اینده بدتری منتظرشون خواهد بود دوست عزیز توصیه میکنم با مددکار یا مشاوری که بتونه همسرتون رو ببینه مشورت کنید چون بنده همسر شما رو ندیدم وشناختی در مورد ایشون ندارم نمیتونم نظری قاطع به ادامه این رابطه بدم امیدوارم با تصمیم درست بتونید به خودتون وهمسرتون کمک کنید براتون لحظاتی توام با آرامش رو آرزو میکنم ایام بکام

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام مرسی از سایت خوبتون توروخدا ج منو زود بدین خواهش میکنم . امروز روز پریود بود دو روز قبلش من یه

پاسخ 48 ساعت بعد تیتر بتا را چک کنید و فعلا اگر خارش دارید کلوتریمازول

باسلام وتشکر فراوان بخاطرسایت خوبتون من هفته ۱۷بارداری هستم شبها گاهی بخاطر مورمورفراوان دستهام ازخو

پاسخ سلام ممنون. مور مور شدن دستها در بارداری طبیعی است به خاطر فشاری است که به اعصاب ان نقطه وارد میشود سعی کنید در هنگام خواب دستتان زیر سرتان نماند نگران نباشید